موضوع: داستانهای آمریکایی – قرن ۲۱م، قطع: رقعی، نوع جلد: شومیز، تعداد صفحات: 326 صفحه
محصولات دیگر فروشگاه
کتاب النور و پارک اثر رینبو راول:
کتاب النور و پارک ولین رمان بزرگسالان نوشتهشده توسط رینبو راول است. این داستان در سال ۲۰۱۰ نوشته شده و داستان دو نوجوان به نامهای النور و پارک است که در اوهاما زندگی میکنند و رابطه خوبی با یکدیگر ندارند. آنها یکدیگر را در اولین روز مدرسه در اتوبوس مدرسه ملاقات میکنند و به تدریج یک داستان عاشقانه بین آنها رقم میخورد.
درباره کتاب النور و پارک:
کتاب النور و پارک اولین رمان رینبو راول در سنین بزرگسالان است. «النور و پارک» در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است و مخاطبان اصلی این رمان نوجوانان و جوانان هستند. این کتاب به عنوان بهترین رمان عاشقانه سال ۲۰۱۳ میلادی توسط آمازون و گودریدز انتخاب شده است. النور و پارک داستان دو نوجوان ۱۶ و ۱۷ ساله با نامهای «النور داگلاس» و «پارک شریدن» در سالهای ۱۹۸۶ تا ۱۹۸۷ است. النور دختری ۱۶ ساله با موهای قرمز و فر (مجعد) است، پارک نیز پسری ۱۶ ساله است؛ این پسر و دختر نوجوان هردو کرهای هستند که در آمریکا زندگی میکنند و در خلال این داستان اولین عشق زندگی خود را تجربه میکنند. هر دو ناملایمات زیادی را در زندگیشان تجربه کردهاند؛ یکی از این دو در یک خانواده پرجمعیت، با ۳ برادر و یک خواهر، مادر و ناپدریاش زندگی میکند و دیگری هم پدر و مادرش از همدیگر جدا شدهاند و با ناپدریاش زندگی میکنند. النور داگلاس به تازگی وارد کلاس دهم شده. او بزرگترین فرزند خانوادهای ۷ نفره است.ریچی، ناپدری النور، مردی مست و بدخلق است که زندگی را برای النور و بقیه اعضای خانواده سخت کرده است. آنها به قدری فقیرند که النور مجبور است همیشه لباسهایش را با پارچههای رنگیرنگی وصله کند، با روبان موهایش را ببند و لباسهای ترکیبی عجیب و غریبی بپوشد که همین موضوع باعث میشود دیگر دانشآموزان مدرسه همیشه او را مسخره کنند. پارک برخلاف النور خانوادهای آرام دارد. او فرزند خانوادهای متوسط است که اگرچه ثروتمند نیستند، اما در زندگیشان عشق جاری است. با این حال پارک از خودش راضی نیست.
در اولین روزی که النور وارد مدرسه میشود، بقیه دانشآموزان از سر و شکل خیلی عجیب و غریب او تعجب میکنند. آنها جایشان را عوض میکنند تا کنار النور نشینند. وقتی النور زیر گریه میزند، پارک با رفتاری تحقیرآمیز به النور صندلیش را پیشنهاد میکند. آنها چند کلاس مشترک با هم دارند که همین موضوع باعث میشود پارک متوجه شود النور به طرز عجیبی باهوشترین دانشآموز کلاس است.این دو یکدیگر را داخل اتوبوس مدرسه ملاقات می کنند و درباره موضوعات مختلف دوران نوجوانی باهم صحبت میکنند.
چرا باید کتاب النور و پارک را مطالعه کنیم؟
این کتاب یکی از بهترین کتابهای سال ۲۰۱۳ در ژانر عاشقانه و نوجوانان بوده است. کتاب النور و پارک به ما یادآوری میکند باوجود همه مشکلات عشق میتواند همه چیز را زیباتر کند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
کتاب النور و پارک نوشتهی رینبو راول را طرفداران کتابهای نوجوان و عاشقانه میتوانند مطالعه کنند و از خواندن آن لذت ببرند.
درباره رینبو راول:
رینبو راول در سال ۱۹۷۳ متولد شده است. او نویسندهی آمریکایی رمانهای نوجوان و بزرگسال و برندهی جایزهی مایکل ال. پرینتز در سال ۲۰۱۴ است. رینبو راول بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۲ ستوننویس و مسئول تبلیغات روزنامهی اوماها ورلد هرالد بود. او بعد از ترک این شغل، به استخدام شرکتی تبلیغاتی درآمد و همزمان، نوشتن اولین رمانش را آغاز کرد. این رمان یک کمدی عاشقانه معاصر درمورد فردی است عاشق زنی میشود که ایمیل او تحت نظارت او بوده است. او در اکتبر سال دوم کتاب بعدی خود را «هر روشی که باد میوزد» اعلام کرد. این کتاب سومین و آخرین رمان در سری فوریه برفی است و در ژوییه ۲۰۱۰ منتشر شد. رینبو راول در سال ۲۰۰۰ اولین پیشنویس رمان جدید خود را به پایان رساند. النور و پارک توسط آمازون بهعنوان یکی از بهترین کتابهای داستان بزرگسالان انتخاب شد. چهارمین رمان او به نام تلفن ثابت یک رمان بزرگسال معاصر در مورد ازدواج در دردسر است که در سال ۲۰۱۰ منتشر شده است.
«اتچمنت»، «النور و پارک»، «طرفداری»، «تلفن ثابت»، «چهار روز در صف برای تماشای جنگ ستارگان» و «چیزی که عشق واقعی به من داد» از جمله آثار این نویسنده است.
تکه هایی از کتاب النور و پارک:
دختره خیلی اوضاع ناجوری داشت. او نهتنها تازهوارد بود، بلکه گنده و زمخت هم بود، با موهای قرمز شلخته و فرفری. طوری لباس پوشیده بود که انگار دلش میخواست مردم نگاهش کنند. شاید هم از این سر و وضع افتضاح خوشش میآمد. یک تیشرت شطرنجی مردانه پوشیده بود و چند تا گردنبند عجیبغریب هم انداخته بود دور گردنش و مچ دستهایش را هم با دستمال پوشانده بود. او پارک را یاد مترسک میانداخت؛ یا مثلاً یکی از آن عروسکهای بدریختی که مادرش روی میز آرایشاش میگذاشت. دختر تازهوارد شبیه چیزی بود که در طبیعت جان سالم به در نمیبرد.
اتوبوس دوباره توقف کرد و چند بچهی دیگر سوار شدند. آنها دختر تازهوارد را هل دادند، از او رد شدند و رفتند روی صندلیهاشان نشستند. پارک به دختر تازهوارد نگاه کرد. او هنوز آنجا ایستاده بود.
رانندهی اتوبوس داد زد: «هی دختر! بشین!»
دختر راه افتاد سمت انتهای اتوبوس، درست سمت آن وحشیها. پارک با خودش گفت "وای خدایا! وایسا! برگرد سر جات!" میدانست که الان آب از لبولوچهی استیو و میکی سرازیر شده. پارک سعی کرد جای دیگری را نگاه کند.
دیدگاه خود را بنویسید