ناشر: میلکان، قطع: رقعی، نوع جلد: نرم، تعداد صفحات: 176 صفحه
محصولات دیگر فروشگاه
کتاب شیرجه زدن در چشمه زندگی اثر تینا سیلیگ:
شیرجهزدن در چشمهی زندگی یکی کتاب انگیزشی نوشته تینا سیلیگ است. این اثر درواقع یک کتاب راهنما برای اجرای ایدههایی است که در سر دارید.چه ایده شما ایده کارافرینی باشد یا ایده تشکیل یک گروه هنری و...
درباره کتاب شیرجهزدن در چشمهی زندگی:
تینا سیلیگ معتقد است برای این که ایدههایتان را در آینده نزدیک عملی کنید سه عنصر حیاتی لازم دارید، اول رویکرد ذهنی درست و پیشقدمانه که شما کمک میکند تا دنیا را مکانی پُر از فرصتهای مختلف ببینید. دوم مجموعهای از ابزارهای ویژه برای حلکردن مشکلات و بهرهبردن از فرصتها، سوم، نقشهٔ راهی مشخص، برای از الهام به عمل رسیدن.
او در کتاب شیرجه زدن در چشمه زندگی، چهارچوبی برای جامهٔ عمل پوشاندن به ایدههایتان ارائه میکند. او ابتدا مفاهیم مورد نظرش را توضیح میدهد و سپس داستانهایی را برای تجسمبخشیدن به آنها میآورد. در قسمت نتیجهگیری هر بخش هم، پروژههایی را تعیین میکند که میتوانید برای تقویت مفاهیم انجامشان دهید.این پروژهها سهمی مهم در کسب تجربه دارند و پلههایی برای طیکردن مسیرِ بین ایدهها و عمل هستند. سیلیگ در فصل اول کتاب درباره خلاقیت، کارافرینی و نوآوری حرف میزند و در فصلهای بعدی چرخهٔ نوآوری را تشریح میکند و دوباره سرهمش میکند. در آغاز هر فصل (تخیل، خلاقیت، نوآوری، کارآفرینی) داستانی مطرح میشود که زمینه را برای بخشهای بعدی مهیا میکند.
خواندن کتاب شیرجهزدن در چشمهی زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم:
تمام کسانی که در سر فکر و ایدهای دارند و نمیدانند چگونه باید آن را به مرحله عمل برسانند، میتوانند از این کتاب راهنمای کارآمد استفاده کنند.
درباره تینا سیلیگ:
تینا سیلیگ دکتریِ عصبشناسی از دانشکدهٔ پزشکی استنفورد دارد و مدیر اجرایی برنامهٔ سرمایهگذاریهای مخاطرهآمیزِ فناوریِ استنفورد است که قطب کارآفرینی در دانشکدهٔ مهندسی دانشگاه استنفورد است. بهعلاوه، سیلیگ دورههای آموزشی دربارهٔ کارآفرینی و نوآوری را در بخش علوم و مهندسی مدیریت و در مؤسسهٔ طراحی هاسو پلاتنر در دانشگاه استنفورد تدریس میکند. او اغلب سخنرانی میکند و کارگاههای آموزشیای برای مدیران اجرایی در طیف وسیعی از رشتههای علمی برگزار میکند و کتابهای علمی محبوبی برای بزرگسالان و کودکان نوشته است.
بخشهایی از کتاب:
زندگی اسکات هریسون آشفتهبازاری تمامعیار بود. وظیفهٔ او ترغیب دیگران برای رفتن به کلوبی شبانه و نوشیدن تا حد ممکن بود. او پس از ده سال تبلیغکردن برای این کلوب کاملاً بدبخت شده بود و آدمهایی دوروبرش را گرفته بودند که به آنها دستهٔ دربوداغونها میگوید. او در سخنرانیاش در استنفورد گفت:
تا ۲۸ سالگی مرتکب هر نوع فسقوفجوری که در زندگی شبانه وجود دارد و به ذهنتان میرسد، شدم! روزی دو پاکت و نصفی سیگار میکشیدم، بهحد افراط مینوشیدم، معتاد به کوکائین و امدیامای و اِکس بودم، در دام قمار و هرزهنگاری و کلوب استریپ هم افتاده بودم؛ اما خوشبختانه بعد از گذشت ده سال از خواب غفلت بیدار شدم. در پونتا دل استهٔ امریکای جنوبی بودم که ناگهان متوجه شدم تنها آدم بدبختی نیستم که میشناسم، بلکه بدترین آدمی هستم که میشناسم! منظورم این است که خودخواهتر و مفتخورتر از من وجود نداشت. متوجه شدم آنچه بعد از مرگم بر جای میگذارم خاطرهٔ آدمی است که مهمانی راه میانداخت و مردم را مست میکرد و همهجا خرابی و آشفتگی به بار میآورد.
اسکات از زندگیاش متنفر بود. تصمیم گرفت که همهچیز را تغییر بدهد. او از خودش پرسید: «برعکسِ زندگی من چطور است؟»
دیدگاه خود را بنویسید