ناشر: نشر نو، قطع: رقعی، نوع جلد: نرم، تعداد صفحات: 175 صفحه
محصولات دیگر فروشگاه
کتاب دلهره های کودکی (جستجوی خود واقعی) اثر آلیس میلر:
کتاب دلهرههای کودکی یا جستوجوی خود واقعی نوشته آلیس میلر کتابی روانکاوانه بر اساس دلهرهها و اسیبهای روحی دوران کودکی است.
سرکوب آسیبهای روحی در دوران کودکی ریشهٔ اصلی اختلالات روانی و جنایتکاری است. ممکن است سرکوب و انکار در دوران کودکی برای کودک لازم بهنظر برسد، ولی هزینهای که بهبار میآورد خود را در دوران بزرگسالی نشان میدهد. سختترین و پرزحمتترین شرایط زندگی در دوران کودکی بهخودیخود باعث به وجود آمدن جنایتکار نمیشود.
خلاصه کتاب دلهرههای کودکی:
آلیس میلر در کتاب دلهرههای کودکی به مشکلات و آسیب های روحی دوران کودکی همچون نداشتن رفاه و امکانات کافی، افسردگی، خودنمایی، خوارشماری، احساس حقارت و....را بررسی کرده و راههای درمان آنها را نیز بیان کرده است.
کتاب دلهرههای کودکی برای چه کسانی مناسب است:
این کتاب علاوه بر این که برای پژوهشگران حوزه روانشناسی کودک مناسب است اگاهیهای خوبی هم درباره روحیات و آسیبهای روحی کودکان به والدین میدهد.
درباره آلیس میلر:
آلیس میلر، نویسندهٔ سوییسی متولد لهستان، بیش از بیست سال بهعنوان روانکاو و مدرس روانکاوی فعالیت کرد. در سال ۱۹۷۳، بهواسطهٔ نقاشیهای خودجوشش، دوران کودکی خود را بازیافت. پس از آن، اعتبار نظریههای روانکاوی را بهطور جدی زیر سؤال برد. در نتیجه، در سال ۱۹۸۸ از عضویت در انجمن بینالمللی روانکاوی استعفا کرد، و در سال ۱۹۹۵ کتاب پرفروش خود ـ دلهرههای کودکی ــ را مورد تجدید نظر قرار داد.
آلیس میلر هفت کتاب نوشته است که به ۲۱ زبان ترجمه شدهاند. بابت فعالیتهایش در زمینهٔ علل و نتایج کودکآزاری و خشونت علیه کودکان و هزینهٔ آن برای جامعه شهرتی بینالمللی کسب کرد. میلر در سال ۲۰۱۰ در ۸۷ سالگی درگذشت.
جملاتی از کتاب دلهرههای کودکی:
احساس سرخوردگی ناشی از طرد شدن را در نظر بگیرید. البته منظور سرخوردگی بزرگسالانی نیست که احساس تنهایی میکنند و در نتیجه به الکل و مواد مخدر رو میآورند و به سینما میروند و با دوستانشان میگردند یا تماسهای تلفنی «غیرضروری» برقرار میکنند تا بهگونهای خلأ خود را پر کنند. نه، منظور من احساس اولیهٔ سرخوردگی در نوزادی است که هیچکدام از این ابزارها را برای دور کردن حواس خود از سرخوردگیاش در اختیار ندارد و نمیتواند هیچکدام از پیغامهایش، چه کلامی و چه پیشکلامی، را به مادر تفهیم کند؛ زیرا مادر هم توانایی درک آنها را ندارد. مادر هم بهنوبهٔ خود محتاج دریافت بازتابهای خاصی از کودک است که برایش حیاتیاند، چون او نیز کودکی است که دنبال کسی میگردد تا همیشه در دسترسش باشد.
هر چقدر هم این امر متناقض بهنظر برسد، به هر حال کودک در اختیار مادر است. مادر ممکن است احساس کند در مرکز توجه کودک قرار دارد، چون هرجا میرود چشمان کودک او را دنبال میکنند. برخلاف مادرِ مادر که روزی او را ترک کرد، کودک نمیتواند او را ترک کند. مادر میتواند کودک را طوری بزرگ کند که تبدیل شود به آنچه او میخواهد. میتواند کودک را وادارد تا به او احترام بگذارد. میتواند احساساتش را به کودک تحمیل کند و بازتاب خودش را در عشق و تحسین کودک مشاهده کند و در حضور او احساس قدرتمندی کند. ولی در زمانهایی که نمیتواند کودک را تحمل کند، از شخص دیگری میخواهد تا از او مراقبت کند یا او را در اتاقی دیگر تک و تنها رها میکند.
اگر مادری، هر چقدر هم تحصیلکرده، در کودکی اینگونه رفتارها را از مادر خود دیده و احساسات خود را فروخورده باشد، در نهایت آن احساسات از اعماق ناخودآگاهش بیرون میریزند و با تکرار همان رفتارها با فرزند خویش درصدد تخلیهٔ آنها برمیآید تا آرامش پیدا کند. کودک این مسئله را بهروشنی متوجه میشود و بهزودی دست از بروز ناراحتی خود برمیدارد. بعدها، وقتی این احساس سرخوردگی ناشی از طرد شدن در طول جلسات درمان در بزرگسالی کشف میشود، احساس عذاب و درماندگی شدیدی برای فرد به دنبال میآورد. روشن است که این افراد نمیتوانستند این درد و درماندگی را در دوران کودکی تحمل کنند. تحمل آنهمه درد فقط در محیطهایی امکانپذیر است که پدر و مادر با کودک همدردی کنند و به او بهاندازهٔ کافی برسند. برای این افراد چنین محیطی وجود نداشته و در نتیجه تمام احساساتشان را سرکوب کردهاند. اما گفتن اینکه چنین احساساتی وجود نداشته است انکار تمام مدارک و شواهد محسوب میشود.
دیدگاه خود را بنویسید