ناشر: میلکان، قطع: رقعی، نوع جلد: نرم، تعداد صفحات: 278 صفحه
محصولات دیگر فروشگاه
کتاب مرثیه ای بر یک رویا اثر هیوبرت سلبی جونیور:
مرثیه ای بر یک رویا اثری از هیوبرت سلبی جونیور نویسنده آمریکایی است. این اثر در سال ۱۹۷۸ منتشر شد. این کتاب درباره چهار انسان است که رویای آمریکایی را دنبال میکنند اما در حقیقت در گرداب توهم دست و پا میزنند.
مرثیه ای بر یک رؤیا داستان نابودی چهار نفر، سه جوان و یک فرد مسن، بر اثر اعتیاد است. در این داستان، سلبی از کسانی خبر میدهد که اعتیاد دارند: به مواد، به امید، به رؤیای بچگانهٔ بهشت روی زمین. حتی وقتی که شخصیتهای داستان به اوج میرسند، سقوط کابوسگونهٔ آنها قابلپیشبینی است؛ اما دانستن این موضوع خواننده را در برابر رنج تحملناپذیر، خواری و فراموشیای که برای قشر ناتوان، بهای داشتن رؤیاست، محافظت نمیکند. کتاب درواقع دربارهٔ پیروزی اعتیاد بر روح انسانهاست.
مرثیه ای بر یک رؤیا تجسمی از خود سلبی است و لحظههایی در آن وجود دارد که باعث میشود خواننده حسی شبیه به خبرنگاری داشته باشد که شاهد حادثهٔ هیندنبورگ بود و گریهکنان گفت: «امان از بشریت.»
به گفته ریچارد پرایس هدیهٔ سلبی به ما این است که یک بار دیگر برای همدردی با مردمش درد بکشیم که یعنی دوستنداشتنیها را دوست بداریم.
فیلم مرثیه ای بر یک رویا نیز در سال ۲۰۰۰ به کارگردانی دارن آرنوفسکی و با بازی الن برستین، جرد لتو، جنیفر کانلی و مارلون وینز ساخته شد. فیلم مرثیه ای بر یک رؤیا در جشنواره کن ۲۰۰۰ به نمایش درآمد و نظر اکثر منتقدان را به خود جلب کرد. الی برستون برای ایفای نقش در این فیلم نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شد.
خواندن کتاب مرثیه ای بر یک رویا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم:
اگر به داستانهای اجتماعی با موضوع اعتیاد و جامعه آمریکایی علاقه دارید، این کتاب را بخوانید.
کمی درباره هیوبرت سلبی جونیور:
هیوبرت سلبی جونیور به سال ۱۹۲۸ در بروکلین نیویورک به دنیا آمد. در پانزدهسالگی از مدرسه اخراج شد و دریانوردی پیشه کرد. کمی بعد مبتلا به سل شد و دکترها به او گفتند یک سال بیشتر زنده نمیماند. او را در آلمان از کشتی پیاده کردند و به امریکا فرستادند. پس از آن در بیمارستان بستری شد و دکترها مجبور شدند یکی از ریههایش را بردارند و همین عمل جانش را نجات داد. او به این خاطر که بیمار بود و کمتجربه، نمیتوانست شغلی پیدا کند و بیشتر اوقاتش را در خانه و در بستر بیماری میگذراند. همسرش که در یک فروشگاه شاغل بود مخارج زندگیشان را تأمین میکرد.
یکی از دوستان دوران کودکی سلبی که نویسنده بود ترغیبش کرد داستانی بنویسد، سلبی هم که بهخاطر بیماریاش هیچ درامدی نداشت تصمیمش را گرفت «الفبا بلد بودم، پس شاید میتوانستم نویسنده شوم.» او که تحصیلات آکادمیک نداشت با نثری آزاد و بیتکلف از دنیای غمگین و خشنی نوشت که در دوران جوانی با آن دستوپنجه نرم کرده بود. در سال ۱۹۶۴ اولین رمانش ــ آخرین خروجی به بروکلین ــ را منتشر کرد که بسیار مورد توجه واقع شد و کسانی مثل آلن گینزبرگ و آنتونی برجس از او تمجید کردند. دومین رمانش ــ اتاق ــ را در سال ۱۹۷۱ منتشر کرد. بر این رمان هم نقدهای مثبتی نوشته شد. کتاب راجع به قاتل دیوانهٔ است که در سلول انفرادی حبس شده و خاطرات ناخوشایند گذشتهاش را به یاد میآورد. خود سلبی این کتابش را «آزاردهندهترین کتابی که تا بهحال نوشته شده» خوانده و یکبار هم گفته که خودش بعد از بیست سی سال، حاضر به دوباره خواندنش شده. او در اواخر عمر از افسردگی رنج میبرد و سرانجام در سال ۲۰۰۴ درگذشت.
در بخشی از کتاب مرثیه ای بر یک رویا می خوانیم:
سارا سه دلار تاشده را که با دقت گوشهٔ بلوزش جاسازی شده بود، به آقای رابینوویتز داد. آقای رابینوویتز به پشت پیشخوان رفت و پول را در صندوق گذاشت و آنرا در دفتری ثبت کرد که روی جلدش، عنوان تلویزیون سارا گلدفارب نوشته شده بود. تعداد زیادی تاریخ در دفتر ثبت شده بود که به چند سالی مربوط میشد که هری بابت گروگذاشتن تلویزیون پول گرفته و مادرش برای پسگرفتن آن جریمه پرداخت کرده بود. بچهها تلوزیون و میزش را به سمت خیابان هل دادند.
«خانم گلدفارب، میشه یه سؤال ازتون بپرسم، اگه بهتون برنمیخوره؟»
سارا شانه بالا انداخت.
آقای رابینوویتز ادامه داد: «ما چند ساله همدیگه رو میشناسیم؟»
سارا سرش را چند بار به بالا و پایین تکان داد و گفت: «کیه که بشمره؟»
«چرا به پلیس نمیگی؟ شاید با هری حرف بزنن و یه کاری کنن دیگه تلویزیونت رو ندزده، یا شاید چند ماهی بفرستنش یه جایی که بتونه به کاراش فکر کنه و وقتی اومد بیرون، پسر خوبی بشه و دیگه تلویزیون رو ندزده.»
سارا درحالیکه به سینهٔ خود چنگ میزد گفت: «آقای رابینوویتز من نمیتونم این کار رو بکنم. هری تنها بچه و تنها قوموخویش منه. اون تنها کسیه که دارم. بقیه همه مردهن. فقط من و هری موندیم. پسرم، عزیزکم. بعدشم کی میدونه من چقدر از عمرم مونده؟»
دیدگاه خود را بنویسید