ناشر: آموت،قطع: رقعی، نوع جلد: نرم، تعداد صفحات: 255 صفحه
محصولات دیگر فروشگاه
کتاب پرتقال خونی اثر پروانه سراوانی:
کتاب پرتقال خونی یک رمان ایرانی نوشته پروانه سراوانی است که انتشارات آموت آن را منتشر کرده است.
پرتقال خونی اولین رمان نویسنده می باشد که موفق به کسب جایزه رمان اول ماندگار شده است. از این نویسنده علاوه بر کتاب پرتقال خونی مجموعه شعر «صبحانه دو نفره» و رمان «پشتِ کوچههای تردید» منتشر شده است.
پروانه سراوانی دارای مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی است و فعالیت های ادبی خود را از دوران نوجوانی شروع کرده است.
داستان کتاب:
کتاب پرتقال خونی شرح حال یک خانواده است که به وسیله عشق محافظت می شود، عشقی مادرانه. عشقی که باعث می شود قهرمان قصه به آن سوی مرزها برود تا برای فراهم کردن آسایش پسرانش، با خطرهای فراوانی روبه رو شود.
نازلی شخصیت اصلی داستان زنی است که با خواندن داستان زندگی اش تلاشش را می ستاییم. او دلال اجناس دست دوم ثروتمندان است و با داشتن همسری ضعیف تصمیم میگیرد که خانواده را خودش اداره کند.
تصادفی باعث می شود که نازلی در یک باغ پرتقال خانه نشین شود. جایی که او همیشه از آن تنفر شده است زیرا اعتقاد داشت که باید برای این باغ پول خرج کرد و از آن نگهداری کرد اما همه این حوادث باعش می شود که او به باغداری به شیوه ای متفاوت نگاه کند.
در قسمت هایی خواندنی از کتاب می خوانیم:
کسی نیست که نداند این قوم الظالمین چقدر خسیسند. پدر من هم از همین قوم الظالمین بود. پدر من هم برای هر دم و بازدمش، چرتکه می انداخت. نگاه که می کردی می دیدی نصف بیشتر مردم این شهر خسیسند و پول به جانشان بسته است. همین شهلا، با درآمد شوهرش و درآمد مغازه کالای خواب فروشی اش، همیشه دنبال پول می گردد. همیشه غصه ی فروش بیشتر مغازه های دیگران را می خورد. همیشه عصر به عصر توی پاساژ می چرخد و از همه آمار می گیرد تا ببیند کی یک قران بیشتر از خودش فروش داشته. همیشه تو روی همه میگوید خوش به حالتون که پول می برید خونه. من باید جیب خودمو سوراخ کنم.
شهلا در را پشت سرش بست. به صندل هایش نگاه می کردم. موقع راه رفتن هم عشوه می ریخت. صندل ها به پایش گشاد بود. لابد یکی از جنس هایی بود که روی دستش مانده بود و دلش نیامده بود به کسی بدهد. خودش می پوشید که مبادا دوزار ضرر کرده باشد. خدایا چقدر بدجنس شده ام من.
هنوز کم نیاورده بودم اما کم اوردن از آن حس های مزخرفی است که قبل از اتفاق افتادن بویش می اید. نوعی الهام غیر قابل توضیح دارد. حس میکنی همین روز هاست که خم بشوی و بعد بشکنی. حسش قبل تر می تر می امد و دمار از روزگارت در می آورد.
صدایش بدجوری آشنا بود. بدجوری آشنا بود. سر بلند کردم که صاحب صدا را بشناسم.خدایا این زن کی بود. این زن با چشم های مهربان. با دست های مهربان. با صدای مهربان. ناگهان شب حافظ و آواز به ذهنم هجوم آورد…
مرد نمی دانست که پرتقال خونی را مینا با دست های خودش کاشته بود. وقتی اولین پسرش به دنیا آمده بود. چند سال بعد وقتی درخت برای اولین بار میوه داد، پرویز هم دنیا آمده بود. پرتقال های خونی را هیچ وقت نفروختند.
دیدگاه خود را بنویسید