ناشر: میلکان، قطع: رقعی، نوع جلد: نرم، تعداد صفحات: 264 صفحه
محصولات دیگر فروشگاه
کتاب شادبودن کافی نیست اثر مارک منسن:
کتاب شاد بودن کافی نیست نوشته مارک منسن است که با ترجمه مریم تبرا منتشر شده است. این کتاب با روایت مردی شروع میشود که همیشه شاد و خوشحال بود اما دوستش یک روز او را پشت دستشویی در حال مصرف کوکائین میبیند، نویسنده قصد دارد بگوید شاد بودن و انرژی مثبت همیشه تنها راه حل کردن مشکلات نیست.
درباره کتاب شاد بودن کافی نیست:
کتاب شاد بودن کافی نیست قصد دارد به کا بگوید باید احساساتمان را مدیریت کنیم، مسئله اینجاست که اگر احساساتمان بهخوبی با موقعیتی که دچار آن شدهایم وفق داده نشوند، دراینصورت نمیتوانند در اتفاقاتِ ناخوشایندِ زندگی کمکحالمان باشند. اگر در زمانیکه باید بترسم کسل باشم یا در زمانیکه باید از خشم طغیان کنم، درعوض مشعوف باشم، چطور احساسات میتوانند به من کمک کنند که با زندگی کنار بیایم، چه برسد به اینکه جان سالم بهدر ببرم؟
کتاب شاد بودن کافی نیست یک راهنما برای شاد بودن صرف نیست، بلکه به شما میگوید چگونه احساساتتان را مدیریت کنید.
خواندن کتاب شاد بودن کافی نیست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم:
این کتاب را به تمام کسانی که به دنبال یک زندگی عاقلانه و شاد هستند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شاد بودن کافی نیست:
در ظاهر خیلی ساده و احمقانه بهنظر میرسد، اما چیزی که احتمالاً درمییابید این است که اگر احساسی را بهمدت طولانی در خودتان سرکوب کرده باشید، زمانیکه آن احساس را تجربه میکنید، برایتان ناآشنا و غیرقابلتشخیص است.
هدف ما در اینجا یادگیریِ شناساییِ احساس و جداسازیِ تصمیمات از احساسات است. این همان تفاوت میان «میل» به مشتزدن توی صورت شخص مقابل و انجامدادن این کار است. عملیکردنِ این کار غیرقابلقبول است. میل به انجام این کار واکنشِ طبیعیِ انسان است (البته گاهی).
زمانیکه احساساتتان را از تصمیماتتان جدا میکنید، اغلب سبب میشوند پیچیدگی و عمقِ بیشتری از احساساتتان را تجربه کنید. برای مثال ممکن است در مقطعی احساس افسردگی کنید. اما اگر افسردگیتان را تفکیک و با دقتِ بیشتری آنرا بررسی کنید، ممکن است متوجه شوید از علت چیزی که باعث افسردگیتان شده است عصبانی هم هستید. حالا داریم به نتایجی میرسیم.
بهجای اینکه آدمِ احمقِ افسردهای باشید که روی کاناپه افتاده و دربرابر این حقیقت که زندگی بیمعناست سرِ تسلیم فرود آورده است ـ اوه، راستی اصلاً هدف زندگی چیست؟ ـ آن خشم میتواند انگیزهای باشد برای انجام کاری دررابطهبا موقعیتی که در آن هستید تا از زندگی پا پس نکشید، بلکه درگیر آن شوید.
انسانی که احساساتش را بهخوبی تنظیم کرده دقیقاً همین است. مسئله شادبودن و داشتن حبابی از احساسِ رضایمندی در تمام اوقات نیست.
منظور شناساییِ لایههای احساساتِ موجود در وجودتان و استفاده از آنها در راههای مفید است. خشم میتواند به عمل تبدیل شود. ناراحتی میتواند به پذیرش ختم شود. گناه میتواند به تغییر منتهی شود و هیجان میتواند باعث انگیزه شود.
زندگی بهمعنای کنترل احساساتمان نیست. این کار غیرممکن است. چه بخواهیم چه نخواهیم، احساسات میآیند و میروند.
زندگی هدایت احساسات است. هر احساسی مهارتِ خاصِ خودش را میطلبد، مثل یادگیریِ مبارزه با نانچیکو و چوب و شمشیرِ سامورایی که مهارتهای متفاوتی در حوزهٔ مبارزهاند. هدایت احساساتتان بهسمت اقدامی مؤثر نیازمند مهارت خاص خودش است که باید ازطریق تجارب زندگی تمرین شود تا به درجهٔ استادی برسید.
و وقتی در تمام مهارتها استاد شوید، به نینجای احساسات تبدیل میشوید که میتوانید با هر شرایطی خودتان را وفق بدهید و هر مانعی را که بهسمتتان میآید با یک ضربه از هم بشکافید. شاید در آن زمان بتوانید در فاضلاب اسکیتسواری کنید و کلی پیتزا بخورید.
فکر میکنید لاکپشتهای نینجا فقط یک برنامهٔ کودک است؟ اینطور نیست. درس عمیقتری در پسِ آن نهفته است. هرکدام از آنها نشانگرِ استادی در هدایت یک دسته از احساساتِ موجودِ در زندگیاند: رافائل خشم، دوناتلو کنجکاوی، لئوناردو ناامنی، و مایکل آنجلو پیتزا.
دیدگاه خود را بنویسید