ویژگی های محصول: انتشارات: نوین، قطع: رقعی، نوع جلد: شومیز، مناسب برای: بزرگسالان
محصولات دیگر فروشگاه
کتاب فرمول قوانین جهانی موفقیت اثر آلبرت لزلو بارابسی:
آلبرت لزلو بارابسی در کتاب فرمول: قوانین جهانی موفقیت، تلاش کرده تا با روشهای علمی و آماری و سخنانی فراتر از کتابهای رایج خودسازی که تا به حال خواندهاید، فرمولی برای رسیدن به موفقیت به دست آورد.
کتاب فرمول، قوانین جهانی موفقیت (The Formula: The Universal Laws of Success) دیدگاه کاملا متفاوتی نسبت به موضوع موفقیت دارد. او حرفهایی فراتر از کتابهای مرسوم خودیاری و موفقیت برای گفتن دارد. حرفهایی که نه تنها نشنیدهاید، بلکه اغلب بر خلاف چیزی است که میشناسید.
قوانین علمی تغییرناپذیرند؛ یعنی نمیتوان آنها را براساس اهداف خودتان، بازنویسی کنید. در عوض، میتوانید از آگاهی خود نسبت به آنها استفاده کنید تا از انتخابهای بعدی خود آگاه باشید و از دنیای خود بهره ببرید. چنین چیزی در رابطه با قوانین موفقیت، صدق میکند. نمیتوانید آنها را تغییر دهید؛ اما میتوانید آنها را برای ارزیابی اینکه چه موقع عملکرد برای موفقیت مناسب است و چه موقع مناسب نیست، به کار بگیرید.
وقتی با ابزارهای علمی پرده از راز موفقیت برمیدارید و آن را تجزیه و تحلیل میکنید، میآموزید که چه چیزی را میتوانید و چه چیزی را نمیتوانید ببینید. از همه مهمتر اینکه میتوانید این قوانین مختلف را به ترتیب برای تقویت نتایج به کار گیرید و از این دانش میتوانید برای تشریح داستانهای موفقیت درباره خودتان استفاده کنید و از مکانیزمهای فعال در زندگی افرادی که آنها را تکریم میکنید، پرده بردارید.
جملات برگزیدهی کتاب فرمول، قوانین جهانی موفقیت:
- موفقیت مربوط به «شما» نیست؛ بلکه مربوط به «ما» است.
- موفقیت شما، به شما و عملکردتان مربوط نیست. بلکه به ما و نحوه برداشت ما از عملکردتان مربوط است. یا سادهتر بگوییم؛ موفقیت مربوط به خود شما نیست، بلکه مربوط به «ما» است.
- عملکرد باعث موفقیت میشود، اما وقتی عملکرد را نمیتوان سنجید، شبکهها باعث موفقیت میشوند.
- عملکرد محدود است؛ اما موفقیت نامحدود.
در بخشی از کتاب فرمول: قوانین جهانی موفقیت میخوانیم:
من و همسر سابقم خودمان را خوشبخت میدانستیم. پسرمان، دنیل، -پسری دوستداشتنی و باهوش- همه کارهایش را به درستی انجام میداد. وقتی پایه یازدهم بود، چهار کلاس در سطح کالج شرکت میکرد. او کمک کرده بود تا روزنامهی مدرسه راه بیندازند و آخر شبها و آخر هفتهها را به ویرایش این روزنامه میگذراند. جزو تیم شنا هم بود. پسر کنجاوی بود و علاقهمندیهای مختلفی داشت و نمراتش عالی بودند. معلمان و همکلاسیهایش او را دوست داشتند. به نظر خوشحال میآمد. همچنین ما هم از خوشحالی دیگران خرسند بودیم.
وقتی که دنیل برای ثبتنام در کالجهای مختلف درخواست داد، تازه متوجه شدیم که او مانعی بسیار بزرگی پیش رو دارد و آن یعنی والدین ساده و خارجیاش. در واقع ما هر دو تحصیل کرده اروپا بودیم -مادرش در سوئد و من در رومانی- و بحثِ موفقیت که میشد ما فقط یک معیار داشتیم: عملکرد. توی مدرسه خوب درس بخوان تا موفق شوی. پذیرش دانشآموزان در دبیرستان نخبگانی که در رومانی شرکت کردم، براساس آزمونی بود که از سیزده سالهها میگرفتند که آن هم با شرایط ورود اندک، از سه نفر یک نفر قبول میشد. پس از پایه دهم، آزمون دشوار دیگری شرکت کردم که همکلاسیهایم را به نصف کاهش داد. در نهایت، درخواست پذیرشم در دانشگاه نیز عامل مشابهی داشت و آن نمره فیزیک و ریاضی در یک امتحان بود. هیچ چیز دیگری اهمیت نداشت، نه فعالیتهای فوقبرنامه درسی، نه آن روزهای بیشماری که با رویای مجسمهساز شدن در استودیوهای هنری سپری کردم و نه حتی نمرات من یا مقالات تحقیقی که در مجله فیزیک مشهوری در رومانی چاپ شده بود. ظاهرا نمرات آزمون، سرنوشت مرا رقم زد. هیچوقت به فکرم خطور نکرد که شیوه پذیرش کالج در آمریکا متفاوت باشد.
دیدگاه خود را بنویسید