قطع:رقعی، نوع جلد: گالینگور، مترجم: محمد صادق سبط الشیخ، وزن: 499 گرم، تعداد صفحات: 743 صفحه
محصولات دیگر فروشگاه
کتاب جنایت و مکافات اثر فئودور داستایوفسکی:
کتاب جنایت و مکافات، رمانی نوشته ی فئودور داستایفسکی است که نخستین بار در سال 1866 به انتشار رسید. راسکولینکوف، مردی مستأصل و بی چیز است که تنها در زاغه های شهر سن پترزبورگ می چرخد و در ذهنش، خود را ورای قوانین جامعه تصور می کند. اما زمانی که راسکولینکوف مرتکب قتلی می شود، فقط رنج و عذاب، برایش باقی می ماند. او که وارد بازی تعقیب و گریز خطرناکی با یک بازپرس پلیس شکاک شده، مجازات گناهش را بیش از هر وقت دیگری به خود نزدیک احساس می کند. با پیشروی داستان، زنی به نام سونیا وارد زندگی راسکولینکوف می شود که به نوعی تنها راه نجات شخصیت اصلی این رمان از رنج و عذاب است. داستایفسکی در رمان جنایت و مکافات، قصه ی ساده ی قتل یک پیرزن را به عمیق ترین و جذاب ترین رمان فلسفی قرن نوزدهم تبدیل کرده است.
می دانم اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم ، دنیا تمام تلاشش را می کند تا مرا در شرایط او قرار دهد تا به من ثابت کند که در تاریکی همه شبیه یکدیگریم. در قسمتی از کتاب می خوانیم: نزدیک غروب در یکی از روزهای بیش از حد گرم اوایل ماه ژوئیه، مرد جوانی از اتاق تنگ و کوچک خود، که آن را از سکنۀ کوچۀ م اجاره کرده بود، بیرون آمد و با تردید به آرامی به سوی پل ک راهی شد. او زیرکانه از برخورد با زن صاحبخانۀ خود در راه پله خودداری کرد. اتاق وی درست در زیر شیروانی ساختمان پنج طبقه ای قرار داشت…کتاب «جنایت و مکافات« اثر «فئودور داستایوفسکی» و ترجمهی «محمد صادق سبط الشیخ» است. مترجم درباره ی کتاب آورده است: «داستایوسکی جنایت و مکافات را در سال 1866 نوشت. هفت سال پیش از نگارش آن، در سال 18599، در نامهای به برادراَش، گفته بود طرح این داستان را در زندان ریخته، در دورانی که با درد و دریغ و سرخوردگی روزگار میگذراند. در رمان داستایوسکی، این دو انسان (راسکولنیکف و سویدریگالوف)، که هریک در راستای یکی از این دو نظریه خواسته است برتر بودن خود را بیازماید، در نهایت به تنهایی کامل و جدایی از جامعه میرسد و هریک سرنوشت خاص خود را مییابد. راسکولنیکف تنهایی را تاب نمیآورد و با پناه جستن به عشق و اعتراف به گناه دوباره به جامعهی انسانی بازمیگردد. اما سویدریگالوف حتی در قلمروِ عشق نیز میخواهد اعمال اراده کند. سویدریگالوف از این قلمرو رانده میشود، و در نهایت به این میرسد که باید در قلمرو دیگری اعمال اراده کند ـ قلمروی که دیگر مختص انسانهای برتر نیست، قلمروی که سرنوشت محتوم همهی انسانها است.».
دیدگاه خود را بنویسید