ناشر: کتابستان معرفت، قطع: رقعی، نوع جلد: نرم، تعداد صفحات: 504 صفحه
محصولات دیگر فروشگاه
کتاب شهید عشق نویسنده احمد تورگوت:
«شهید عشق» نوشتۀ «احمد تورگوت» نویسندۀ ترکیه ای است که قیام حسینی را به صورتی نمادین و با دیدگاه عارفانه به داستان کشیده و اثری زیبا و دلچسب خلق کرده است. نویسنده با این که اهل سنت بوده و حنفی مذهب است، اما نتوانسته حس حقیقت جویی و انسانیت خویش را فراموش کرده و از بیان این واقعه دردناک چشم پوشی کند.
«احمد تورگوت» کتاب را حاصل یک مکاشفه می داند که با دیدن سوره کوثر در ناخودآگاه او رخ داده است. او از آیات این سوره به حرکت کربلا می رسد و به دنبال کاروان امام حسین(ع) به راه می افتد. «احمد تورگوت» از عاقبت دشوار انتخاب خود آگاه است اما با یادآوری ترسِ مردم کوفه نمی خواهد جای پای آنان گام نهاده و اهل بیت رسول خدا را در این داستان عاشقانه همراهی نکند. اینگونه عشقی حقیقی سراسر او را فرا می گیرد و کتاب «شهید عشق» ورق می خورد.
به گفته نویسنده این کتاب می خواهد از پیروزی ظاهری یزید به رستگاری واقعی حسین(ع) برسد و مدال افتخار را بر سینه امام تماشا کند. نگاه این گونه، به نوشتار حال و هوای تازه می دهد که خواندنی است.
کتاب با معرفی یثرب که بعدها به شهر روشنایی ( مدینه منوره) موسوم گشت آغاز می شود. در چند سطر مختصر عظمت پیامبر(ص) و نوادگانش به خواننده نشان داده می شود و تاریخ عاشورا را با جملۀ قاصد والی مدینه شروع می کند: ” والی ما، حسین بن علی را به قصرش فرا می خواند. خواسته در این امر تعجیل شود.”
قلم توانای نویسنده مظلومیت سیدالشهدا را با مثالی ستودنی به تصویر می کشد:
«… دوران عوض شده بود. قدیم ها نهرها به سوی دریاها جاری می شدند. اینک اما دره های باریک نیز دریا را به سوی خویش فرا می خوانند.»
کتاب «شهید عشق» آرام آرام بار سفر را به همراه کاروان حسینی می بندد و از مدینه راهی مکه می شود، با حسین(ع) احرام می بندد و پس کوچه های مکه را با خاطرات روزهای حیات پیامبر قدم می زند؛ سرانجام پس از آمد وشدهای فراوان به سمت کربلا می شتابد و عمق سوزان عطش را با لحظه لحظه های حرم اهل بیت(س) تجربه می کند. در این سفر مخاطب به شدت شریک قافله است و تا پایان کتاب یک لحظه از هیاهوی کاروان به خون نشسته حسین دور نمی شود.
«در افق صحرا وقتی شفق روز دوم محرم سر بالا می آورد، قافله آرام آرام دوباره در راه بود. در سایه روشن شفق کجاوه ها و شترها بر روی شن های بیابان که در خنکای شب گرمای روزانه را از دست داده بودند قدم به قدم به کوفه نزدیک می شدند. حرّ که مدتی در مورد گذرگاه بلاتکلیف بود، نهایتاً اسبش را به سوی ذوالجناح تاخت. به نزد حسین که رسید، با سلام سخنش را شروع کرد :”السلام علیکم”
حسین در حالی که اسبش را می راند، جواب سلام او را داد. حرّ که نگاهش را به خلأ دوخته بود، گفت:” به جهت اشتباه می روی” قادسیه در جهت غرب است.
حسین(ع) چنان که سخن وی را نشنیده باشد – فرمود: … »
دیدگاه خود را بنویسید